Monday, June 18, 2007





مشاور امور فرهنگی که ظرف چند ماه مسئول امور فرهنگی شد!

نیروی متعهدی که نتنها تخصصی ندارد بلکه به گفته اکثریت دانشجویان بحث که بالا می گیرد و در اصطلاح (کم که می آورد با سر و صدا و تهدید مخالفانش را سرکوب می کند)

در یکی از کلاس های معارف یا اخلاق می توانید به درستی این گفته برسید

تنها مخالفت کنید و منتظر برخورد باشید

البته اگر ایشان زودتر از شما این مطلب را نخوانده باشد!



سفیدی مو همیشه نشانه تجربه و حرمت بوده !

آیا اکنون نشانی از تجربه و حرمت در سیمای ایشان می بینید!
از سمت راست به چپ: دکتر رزمجو استاد دانشگاه فردوسی حمید شاکری (جامعه شناس) دکتر احسان نراقی و دکتر وثوقی

۱۶ آذر ماه ۸۴ بود انجمن اسلامی خیام با همکاری انجمن های اسلامی شهر از دکتر احسان نراقی مشاور دبیر کل یونسکو استاد صاحب کرسی در سوربن پاریس محقق و جامعه شناس دعوت به عمل آورد تا در مراسم ۱۶ آذر خیام در جمع دانشجویان خیام باشد.

مراسم همان طور که گفته شد از طرف دانشگاه لغو شد( بماند که دکتر نراقی به مشهد آمد و حتی در جمع طلاب مشهدی سخرانی داشت و در جمع انجمن جامعه شناسی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی نیز حضور یافت)

دانشگاه مراسم را لغو کرد و ۱۶ آذر توسط دانشجویان اتومکانیک برگزار شد (در حد روز دانش آموز) اما روز دانشجو روز گرامی داشت سه شهید در راه مبارزه با استبداد استحمار و استعمار بود که با مراسم خیمه شب بازی و شعبده بازی که انجمن اتومکانیک ترتیب داده بود معاوضه شد.

نکته مضحک فروختن بلیط برای مراسم روز دانشجو بود !

بعد ها از یک منبع موثق شنیده شد که شخص امور فرهنگی کمک مالی شایانی به برگزارکننده ها نموده است .

متاسفانه مسئولین دانشگاه با بازی با دانشجویان و بدون آنکه کتبا دلیل لغو مراسم را اعلام کنند اقدام به لغو آن کردند و آبروی انجمن اسلامی و تلاش و فعالیت های آنهادر این جریان به هیچ گرفته شد.انجمن به دلیل آنکه انجمن ها با یکدیگر درگیر نشوند کوتاه آمد.

اما دلایل مخالفت؛ ترس؛بی مسئولیتی و عدم آگاهی و شناخت مسئولین از شخصیت های فرهنگی و سیاسی کشورمان بود.

امور فرهنگی بار دیگر سبب رواج بی فرهنگی شد .

دوستی گفته بود که چرا انتقاد ؟ نیت اخراجی ها از این انتقاد ها تنها اصلاح و بهتر شدن اوضاع دانشجویان خیام است مسئولین با بی مسئولیتی کارشان را که همان بهتر شدن اوضاع مالی است پیش می برند و ذره ای حرمت برای دانشجویان و فعالیت هایشان قائل نیستند.

هیچ از خود پرسیده ایم چرا شورای صنفی و شورای دبیران با تمام تلاش های دانشجویان قدیم و جدید به سر انجامی نرسیده است

هیچ می دانید مشاور امور فرهنگی خیام با تغییر سمت و تبدیل شدن به مسئول امور فرهنگی اتاق شورای سابق دانشجوئی را اشغال کرد و این هم تصادف تلخی بود و معنادار!

با این همه تلخی چطور از شیرینی صحبت کنیم !

دوستی خواسته بود تا اخراجی ها با نام اصلی بنویسند با توجه به اینکه تعداد نویسنده ها در حال افزایش است و در حال حاضر با هر پروفایل دو یا سه نفر می نویسند امکان معرفی وجود ندارد و دلیلی هم برای این کار نمی بینیم مطالب ارسالی به ای میل خیام نامه نیز با اسامی گوناگون است که بعضا خود ما هم آنها را گاهی نمی شناسیم .

رفیق چه فرقی می کند اسم من حسن باشد یا حسین حرف حق را بشنو!
ماجراي يك تحصن
ماجراي يك تحصن:

توضيح: دوستان عزيز دانشگاهي ، سلام. با تشكر از دوستان عزيزي كه در راه اندازي اين وبلاگ سهيم بودند و به من هم اين فرصت رو دادن كه در كنارشون با خيام نامه همكاري كنم ازتون مي خوام پيش از اينكه اين ماجراي چالش بر انگيز تحصن رو بخونين به چند نكته توجه كنيد: اول اينكه بخشي از دانشجوهايي كه در اين تحصن حضور داشتند هنوز توي دانشگاه هستند و ما نمي خوايم از طرف م.ا.فنگي(= مسئول امور فرهنگي) يا هر كس ديگه اي براي اونا مشكلي پيش بياد بنابراين اسم اونا رو نمي آريم. دوم اينكه اين مطالب مجموع مطالبيه كه از زبان متحصنين و دست اندركاران اصلي اين تحصن جمع آوري شده و كاملا مستند و مستدله. سوم اينكه در آخر اين مطالب چند سوال طرح شده كه در صورتيكه خواستيد مي تونين جواباتونو در بخش نظرات بنويسين.

علائم اختصاري:

گروه 1: يكي از دانشجويان زبان يا همگي آنها

گروه 2: يكي از اعضاي شوراي مديريت انجمن علمي زبان يا يكي از اعضاي هيئت موسس انجمن يا همگي آنها

گروه 3: يكي از اعضاي هيئت علمي يا يكي از اساتيد گروه زبان يا همگي آنها

گروه 4: يكي از مسئولين يا يكي از كاركنان موسسه يا همگي آنها

گروه 5: م.ا.فنگي = مسئول امور فرهنگي + نوچه ها+بچه محل ها+چاقو كشها+گردن كلفتها+لاشخورها+ ...









و اما قصه تحصن زبانيها:

از تابستان سال 1385 زمزمه هايي در موسسه آموزش عالي خيام به گوش مي رسيد مبني بر اينكه ساختمان ديگري قرار است به مجموعه ساختمانهاي خيام اضافه شود تحت عنوان ساختمان دروس عمومي (به نقل از شخص آقاي طيراني معاونت دانشجويي موسسه). صرف انتشار اين خبر در ابتداي سال تحصيلي منشا بيم و اميدهايي در ميان دانشجويان شد. بيم بخاطر پرونده درخشان مسئولين دانشگاه بطور اعم و شخص دكتر طيراني بطور اخص در اعتمادسوزي(=معادل خيامي اعتمادسازي!) و اميد از اين جهت كه شايد بالاخره يك كار مبتني بر افكار سازنده در خيام انجام مي شود. محل ساخت ساختمان جديد مشخص و كار ساخت از همان اوايل فصل گرما (بهار 85) شروع شد. يك مجموعه 16 كلاسه با يك تريا و فضايي براي تايپ و تكثير كه تا حدودي تامين كننده نيازهاي دروس عمومي بود. ( توضيح اينكه از مهر 1385 پيش بيني پذيرش 4000 دانشجو در خيام شده بود كه هر كدام حداقل يك درس عمومي داشتند). ساختمان تا تاريخ 20 بهمن 90 درصد پيشرفت فيزيكي داشت و تنها كارهاي جزئي مثل نقاشي، نصب سيستمهاي سرمايشي و گرمايشي، صندلي كلاسها و ... باقي مانده بود. اما از آنجا كه مبناي شكل گيري خيام يك تصميم يك شبه بود و اين سياست سياست كلي خيام هم شده بود بطور كاملا ناگهاني در روز شنبه 21 بهمن اعلام شد اين ساختمان به دانشكده ادبيات و علوم انساني (فعلا بخوانيد ساختمان شماره 3) تغيير نام يافته و به تبع اين تغيير نام همه زبانيها و حسابداريها بايد كوچ كنند! اين خبر آنقدر غيرمترقبه بود كه حتي گروه 3 را بشدت غافلگير و عصباني كرد.

هنوز ظهر نشده بود كه اين خبر سر از تهران و اصفهان و شيراز و تبريز و شمال و جنوب هم درآورد. 22بهمن سالگرد انقلاب و تعطيل بود، اما دوشنبه 23 بهمن روز ديگري بود. راس ساعت 9:30 گروه1 با هدايت گروه 2 دور آبنماي ساعت جمع شدند و تحت عنوان تجمع اعتراض آميز به داخل سالن دانشگاه آمدند و از مسئولين خواستند تا به مطالبات و سوالاتشون پاسخ بدن.خواسته عمده اين گروه اين بود: "ما به ساختمان جديد نمي رويم به دلايل زير":

نبود امنيت در رفت و آمد دانشجويان
فراهم نبودن امكانات اوليه دانشكده اي مثل سالن مطالعه، كتابخانه، سالن اينترنت،سلف سرويس و ...
نبود امكانات ثانويه كه بيشتر شامل امكانات نرم افزاري مي شد
محترم شمرده نشدن نظر دانشجويان در اين تصميم گيري يك شبه
اما در همين حال و در پشت صحنه اتفاقات جالبي در حال وقوع بود از جمله اينكه:

خبر تجمع زباني هاي خيام به خبرگزاري ها ارسال شد!
خبر تجمع زباني هاي خيام به استانداري ارسال شد!
خبر تجمع زباني هاي خيام به شخص وزير علوم هم ارسال شد!
حوالي ظهر گروه 2 با دكتر طيراني جلسه گذاشتند تا موضوع را ختم به خير كنند اما سمپاشي هاي گروه 5 از يكطرف و ناهماهنگي و يكدست نبودن گروه 1 و همچنين كناره گرفتن گروه 3 از موضوع عملا گروه 2 را به گوشت قرباني دست گروه 4 تبديل كرد. در اواسط جلسه مهندس طاهري معاون وزير در امور موسسات غيرانتفاعي با دكتر طيراني مستقيما صحبت كرد و اين مساله باعث عصبانيت غير قابل وصف دكتر طيراني شد. جلسه با قولهاي هميشگي و تكراري دكتر طيراني انگليس رفته، عملا بي نتيجه پايان يافت.

در پايان روز تصميم جمعي دانشجويان كه تعداد آنها يك چهارم كل دانشجويان زبان(يعني حدود 150نفر) بود بر تعطيلي كلاس ها بود( دوشنبه 23/11/1385).

با توجه به اينكه هفته قبل تعطيلي بين دو ترم محسوب مي شد هفته تحصن بايد حالتي نيمه تعطيل مي داشت و انتظار گروه2 از گروه1 بعنوان حاميان آنها تعطيلي كامل كلاسها بود اما در روزهاي چهارشنبه و پنج شنبه 25 و 26 بهمن 60 تا 70 درصد كلاسها تشكيل شده بود؟!!

در اين بين گروه 4 با كمك گروه 5 بيكار نبودند و از سياست منسوخ "يا جذب يا حذف" بطور موفقيت آميزي سود جستند: با ارعاب گروه 1 را از يكسو متلاشي كردند و باخريد سه ميليون تومان ديكشنري آكسفورد از سوي ديگر گروه 3 را از سويي ديگر به خود جذب كردند(البته شنيده ها حاكي از اين بود كه از حربه ارعاب براي گروه 3 نيز استفاده شده بود).تنها گروه 2 باقي مانده بود كه تنها راه حذف آن نابودي كامل انجمن علمي زبان بود؛ انجمني كه عليرغم تمامي كمبودها در طول 5 سالي كه از عمر آن مي گذرد فعالترين انجمن علمي بوده و هيچگاه منفعل نشده بود. حذف اين انجمن ناممكن بود مگر اينكه بين اعضاي فعلي آن و اعضاي پيشين آن شكاف ايجاد شود و از سوي ديگر برخي از عناصر گروه 5 در لباس گروه 1 انجمن را محكوم و در نظر گروه1 مثله كنند و اگر صحبتهاي يكي از اعضاي ناظر هيئت موسس در روز شنبه در محل آمفي تئاتر نبود مشخص نبود چه سرنوشتي در انتظار انجمن زبان بود.

سرانجام اين تحصن اين شد كه گروه 2 بين 4 گروه ديگر بيشترين ضربه را خوردند تا آنجا كه حتي آينده شغلي آنها با ايجاد پرونده در حراست دانشجويي استانداري به مخاطره افتاده است!!! و كلاسهاي گروه زبان به لطف خدا و ياري دانشجويان زبان با حضور حداكثري آنها برگزار ميشود.



چند سوال:

شما در مورد اين تحصن چه نظري داريد؟

به نظر شما مشكل كار كجا بود؟

براي رفع اين مشكل چه راهكاري داريد؟



روزی روزگاری موسسه آموزش عالی خیام محیطی بود پراز نشاط ، صفا وصمیمیت.پر از تکاپو پر از انسانیت. پر از نگاههای دوستانه ،نگاههای بی غرض. آن روزها کجایند؟چه بر سر آنها آمد؟چه کسی لباس برهنگی بر تنمان کرد؟ شاید ما خواب بودیم ، خواب بودیم و ندیدیم که چگونه اهریمن لباس عریانی بر تنمان کرد!!! آری یقیناً خواب بودیم . هر از گاهی من و دوستان اخراجیم فریاد می زدیم ولی انگار همه جادو شده بودند، جادوی ترس جادوی خواب.فراموش کرده ایم که خیام بی دانشجو یعنی یک ساختمان بی ارزش و ما همه ی هویت خیامیم.

چرا در سالهای اخیر تمام حرکت ها و خواسته های بر حق دانشجویی به نتیجه نرسیدند؟

چه بر سر همدلی آمد؟

کدام اهریمن خوبی ها را به نام قانون محبوس کرد؟

روزی اهریمن به من گفت: "اگر می خواهی راحت باشی ، ذهن دانشجوها رو به چیز های دیگه مشغول کن."

ما سرگرم کدام بازی اهریمن شده ایم؟

آیا مشکل دختر دانشجو مانتوی تنگ و حجاب است؟

پس چرا این مشکل در گذشته نبود؟

اگر هم هست چرا اهریمنان هر از گاهی به یاد این مشکل می افتند؟

فلسفه ساخت آبنما و پارک در خیام چه بود؟ مگر در گذشته که پارک نداشتیم دانشجوها چه

می کردند؟

آری پارک را ساختند تا دانشجو ها سرگرم شوند و کمتر به مسئولین بی مسئولیت گیر دهند.

یا به اصطلاح الافی ها را هدفمند کردند و تحت کنترل اهریمن؛ که هر از گاهی به منطقه از پیش تعیین شده یورش برده و پاچه ای بگیرند در قالب حفظ شئونات!!





جز افسوس چه می توان گفت؟





در این افسوس ما هم مقصریم.





ترس تا کی؟



سکوت تا کی؟



خواب غفلت تا کی؟
نرود میخ آهنین در سنگ
سلام به همگی،

امروز می خوام داستان نرود میخ آهنین در سنگ رو براتون تعریف کنم.

_ سوال : می دونید چرا تو خیام نمی شه از کسی انتقاد کرد؟

_ جواب : چون همه با استفاده از بند (پ) اومدن اونجا دارن کار میکنن. (البته به استثنای آموزش)

به روابط زیر توجه کنید:

آقای دکتر ابوالقاسم بزرگنیا که قبلاً رئیس بودند، الان شدن رئیس هیئت امنا.

آقای دکتر بزرگنیا میشن دایی خانوم دکتر ثریا طالبی مدیر گروه ریاضی که قبلاً رئیس دانشگاه پیام نور مشهد بودند.

آقای علی نجفی مسئول کتابخونه میشن دایی دکتر بزرگنیا که قبلاً دبیر حرفه و فن بودن

آقای مهندس حسین بزرگنیا معاون فنی دانشگاه

(راستی تا یادم نرفته اینو بگم که من هنوز به فلسفه وجودی آقای علیرضا ریواده ای پی نبردم. اصلاً نمیدونم ایشون کی و از کدوم آکادمی مدرک مهندسی گرفتن. تا جایی که من میدونم لیسانس تاریخ داره!!!!!!!!)

آقای دکتر رجب زاده که قبل از دکتر بزرگنیا رئیس بودند و از سهام دارای خیام هم هستندو در حال حاضر معاونت پژوهشی خیام.

خانوم حسنی رخ میشن همسر آقای دکتر رجب زاده و مشاور موسسه (البته مدرکشون اقتصاده، حالا چه ربطی به مشاوره داره، الله اعلم!!!)

این نکته رو هم اینجا بگم که خیلی ها رو دکتر رجب زاده معرفی کرده که نسبت فامیلی ندارن:آقای اسماعیل نوبهار، خانوم معصومه خاکشوری و آقای حیدری که قبلاً تو کارگزینی بود و انداختنش بیرون و خیلی های دیگه

آزاده رجب زاده که ریاضی خونده یه مدتی مشاور گروه ریاضی بود همسر ایشون آقای مهندس هاشمی یه مدتی از اساتید گروه اتومکانیک بودند ولی در حال حاضر هر دوتاشون تو خیام نیستن

مهندس فرید رحمانی که میشه شوهر خانوم طالبی عضو هیئت امنا و سهام دار

مهندس فرشید رحمانی، عضو هیئت امنا و سهام دار

مهندس هومن احمدیان که تو امور مالی کار می کنه (با مدرک مهندسی کامپیوتر) قبلاً مسئول سمعی بصری بود که از دانشجوهای اولیه خیام هم بوده. ( جا داره که همینجا ازش بابت کمکهایی که به انجمنها کرده تشکر کنم)

خانوم زهره علی حسینی از دانشجوهای کامپیوتر بودن، خانوم مریم محدثی هم از دانشجوهای حسابداری که هر دو تو آموزش کار میکنن.

دکتر قنبری که الان رئیس موسسه شده عضو هیئت امنا و از سهام دارهای خیام هم هستن.قبلاً رئیس صدا و سیمای خراسان و رئیس رصدخانه ملی هم بودند.هر از گاهی هم پسرش میاد برای سایت کامپیوتر سیم کشی می کنه.

دکتر سید علی اصغر موسوی که سال 82 اومدن به خیام با سمت معاونت مالی و اداری (با مدرک دکترای جامعه شناسی از خارج)

خانوم گمنامی از اساتید زبان که میشن همسر برادر آقای موسوی

آقای امید خزین قناد از اساتید خیام که تو دانشگاه فردوسی از شاگردای دکتر بزرگنیا بوده و خانومش که میشه خانوم سارا ساجدی که توی ساختمون معماریه

خب رسیدیم به دکتر طیرانی،

معاون آموزشی و دانشجویی خیام، نماینده تام الاختیار سازمان سنجش، رئیس کتابخونه ی دانشکده ی علوم دانشگاه فردوسی

یه برادرزادش طه طیرانی مسئول سمعی بصری شده

یه برادرزاده دیگش مریم طیرانی تو سایت کار می کنه

خانوم ها سعیده عرب زاده و اعظم ثنایی مسئولین آزمایشگاه فیزیک توی دانشگاه فردوسی از شاگرداش بودن

خانوم مهندس صنعتی همسر ایشون یه مدتی تو خیام از اساتید کامپیوتر بودن

پسرش مهدی هم که الان تو دانشگاه شریف ارشد برق میخونه و تازه داماد شده، مادر خانومشم رئیس نانوتکنولوژی ایرانه قبلنا تو خیام یه کارایی می کرد.

منشیهای دکتر هم که یکی خانوم نسرین رحمانی از دانشجوهای زبان خیام بوده ، خانوم آنسه ملاشاهی مترجمی آزاد قوچان خونده ، خانوم سمانه جم پور هم میشن همسر وحید اسماعیلی از نگهبانای خیام

و اما عمویی ( لولوی) خیام،

(این لولو فاقد هر نوع دندان بوده و هر از گاهی صداهایی از خود متصاعد می نماید که بیشتر جنبه ی جهت یابی داشته و کاربرد دیگری ندارد)

این لولو یک بار در محفل انسی فرمودند که در کنکور تجربی رتبه ی یک رقمی آورده اند ولی نمی دانم چرا رشته ی حقوق (البته به گفته خودشان) را انتخاب کردند.

به مدت 4_ 5 سال معاون آموزشی تربیت معلم خورشیدی بوده، و در ناحیه 3 آموزش و پرورش در مدرسه تیزهوشان (دخترانه) تعلیمات دینی درس می داده که بعد ها به صورت محترمانه از آموزش و پرورش اخراج شده. در خیام در ابتدا مشاور فرهنگی بود و بعدها مسئول امر فرهنگی و مسئول امور دانشجویی و مسئول حراست و کمیته انضباطی هم شد.

البته مسئولین حراست رو حراست استانداری تایین می کنه که در تحقیقاتی کاشف به عمل اومد که گویا مسئولین خیام، لولو را از لپ لپ درش آوردن.

خانومها سرایی ، منیری، نقوی و تمام نگهبان ها دست نشانده لولو می باشند. برخی از اساتید دروس عمومی نیز با معرفی لولو از تربیت معلم خورشیدی به خیام آمده اند.

خانوم عادله ابراهیمی ،همسر وحید عمویی پسر خلف لولو که هر دوشون تو دانشگاه آزاد بجنورد درس خوندن مدتی در امور مالی مشغول به کار بود که لولو به خاطر بروز یک سری مشکلات برای حفظ آبروی خود!!!!!! از موسسه بیرونش انداخت.( بعداً مفصل با مستندات براتون پست می ذارم)



حالا دیگه فکر می کنم متوجه بشین که چرا نرود میخ آهنین در سنگ





تو پستای بعدی روشای فرو کردن میخ آهنین در سنگ رو براتون مینویسم.



چند نکته ...

چند نکته ...
با توجه به اینکه عمده مشکلات دانشگاه حول مسائل فرهنگی می چرخد ناخودآگاه سمت و سوی انتقادات این وبلاگ نیز به سمت امور فرهنگی نشانه خواهد رفت در اینجا ذکر چند نکته ضروری است:

۱. این وبلاگ قصد بی حرمتی و توهین به هیچ شخص حقیقی را در نظر ندارد البته اگر افراد حرمتی هم برای خود باقی گذاشته باشند.

۲. مسئول امور فرهنگی عاملی بیش نیست و بدون تفکر مشخص و تنها با بر هم زدن و خراب کردن کارهای گروهی به بهانه های واهی و لغو کردن اردو ها (به دلیل عدم مسئولیت پذیری )سعی در آرام کردن یا بهتر خفه کردن فعالیت های دانشجوئی را دارد.

۳. عدم آگاهی دانشجویان از حقوق خود و ایجاد ترس و ارعاب از طرف نهاد فرهنگی دانشگاه باعث دامن زدن به این مشکل یعنی حضور کم رنگ دانشجویان در فعالیت های دانشجوئی شده است.

۴. این وبلاگ با توجه به اجماع نویسندگانش که عده ای در تهران اصفهان شمال و مشهد ساکن هستند آگاهی دادن به دانشجویان فعلی خیام را سر لوحه کار خود قرار داده است.

۵. با توجه به مخالفت با تشکیل انجمن فارغ التحصیلان بدیهی است دانشجویان و از جمله فارغ التحصیلان حق خود را در اعتراض به رفتار امور فرهنگی دانشگاه محفوظ می دانند.

۶. از آنجا که به گفته شخص امور فرنهگی خیام قانون در دانشگاه ایشان هستند و تنها نهاد هائی که فعالیت های ورزشکاری دارند و کانون های خود ساخته تحت نظر ایشان امکان فعالیت را دارا می باشند، لذا اعتراض قانونی از کسی که خود را قانون دانشگاه می داند نیز میسر نیست.

۷. دانشگاه تنها مکان درس و مشق نیست مکانی است تا شخصیت دانشجو در آن رشد کند، اجتماعی و مسئولیت پذیر شود و با آگاهی که به دست می آورد فردای جامعه خود را بسازد

امور فرهنگی که بر مدار بی قانونی و تعطیلی فعالیت های دانشجوئی می گردد و مسئولیت پذیر و پاسخ گو نیز نیست، چگونه می تواند دانشجویان را برای این امر مهم آماده کند.

ادامه دارد......
به نام يگانه هستی بخش



راستش نمي دونم از کجا بايد شروع کنم، البته اين سردرگمی تقصیر من نيست، آخه هر طرفی رو که نگاه می کنی یه جای کار می لنگه.از خودم شروع می کنم:

یه فارغ التحصيل یا به قول خودمون یه اخراجی که تو دوران تحصیل هر کاری که در توانش بود انجام داد تا موسسه آموزش عالی خیام که اون روزها اسمش مرکز آموزش عالی خیام بود از اينی که هست بهتر بشه.تا اينکه بالاخره یه عده دانشجوی همفکر کنار هم جمع شديم هر کدوم رقتیم سراغ یه تشکل دانشجویی، یکی رفت انجمن اسلامی، یکی دیگه رفت انجمن علمی زبان،یکی انجمن علمی ریاضی،یکی هم انجمن کامپیوتر تازه اون روزها مجمع ادبی اهورا هم داشتیم.راستی اون وقتها هنوز انجمن حسابداری و معماری تشکیل نشده بود.

و اما بعد .......

تازه در گیره کار شده بودیم که کم کم آدما رو شناختیم:

- دکتر بزرگ نیا، رئیس دانشگاه: انسانی آروم و متین که خیلی هم دوست نداشت رئیس باشه آخه به قول خودش همه ی عمرشو صرف کلاس و درس کرده بود.

- دکتر طیرانی،معاونت آموزشی و دانشجویی:انسانی مرموز که دکتراشو تو انگلیس گرفته و به همین خاطر سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن رو خیلی خوب بلده.روی حرفاش نمیشه خیلی حساب کرد.البته این رو هم بگم که اون روزها که خیام همش 700 تا دانشجو داشت، دکتر بعضی وقتها می خندید وکت و شلوار سفید می پوشید،تا اینکه فکر دانشگاه کردن خیام افتاد تو سرش ..............

- حاجی رادپور، قدیما برای خودش کسی بود.یه زمانی مسئول امتحانات بود بعدها هم ژتون می فروخت.اما امروز اونم یه جور اخراجیه.......

- آقای تباره ، یه مرد نازنین که زیرابشو زدن ........

- خانم ریاحی ، که مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر رو به عهده داشت ولی از حق نگذریم خیلی با احترام با دانشجوها رفتار می کرد.

- قاسم روح پرور، اون زمان از خدماتی ها بود حالا برای خودش رئیسی شده

- و اما یک موجود دو پا و100 رو. درست حدس زدین عموئی، که اون موقع مشاور فرهنگی بود =(هیچ کاره) تازه هنوز اون موقع یاد نگرفته بود موهاشو پر کلاغی رنگ کنه ولی کم کم ..............





تا اینجای قصه رو داشته باشین تا بعداً بقیشو بگم.

دفعه بعد براتون از عکس های قدیمی خیام و اخراجی ها پست میذارم.




چند سال پیش به دلیل بی تدبیری نگهبانی ویدئو پروژکتور دانشگاه سرقت شد و در کمال ناباوری

کیف های دانشجویان مورد بازرسی قرار می گرفت

به یاد دارم عده زیادی از دانشجویان از من می پرسیدند که ما چه کنیم!

نگهبانی پلیس دانشگاه نیست حتی در کوچه و خیابان پلیس نیز اجازه بازرسی وسائل شخصی شما را بدون مجوز ندارد !

با کمال احترام در صورت برخورد با چنین رفتارهائی مقاومت کنید ! به همین راحتی ! اگر به گوش دانشگاه برسد که اکثریت دانشجویان در برابر فلان رفتار کماندو ها و نگهبانان مقاومت کرده اند

دانشگاه به سرعت عقب نشینی خواهد کرد

جریان آن کلاغ و روباهه رو که شنیدید! روباه چون از درخت نمی تونست بالا بیاد با تهدید از کلاغ می خواست که یکی از بچه هاشو هر روز بندازه پائین درخت وگرنه خود روباه به بالای درخت می آمد !

آهااای ، دزد را بگیرید

آهااای ، دزد را بگیرید !!


کلاس که تمام شد، به سمت درب خروجی دانشگاه حرکت کردم. دیرم شده بود باید هرچه زودتر به کلاس دیگرم می‌رسیدم. ناگهان با ازدحام شدیدی در مقابل درب خروجی دانشگاه و صفی طویلی مواجه شدم. هیچکس اجازه خروج از دانشگاه را نداشت، مگر اینکه در صف بایستاد و بازرسی شود. بعد از ایستادن در ته صف و پرس‌وجو متوجه شدم ویدئو پروژکتور دانشگاه به سرقت رفته ( از قراری گم شده) و به همین دلیل همه باید قبل از خروج باید بازرسی شوند...حالا بماند که آن روز چقدردیر به کلاسم رسیدم، اما همیشه این سوال در ذهنم بود که دلیل این کار چه می تواند باشد؟آيا مسئولین ذیربط(بی ربط) به عواقب روحی و روانی این کار به اصطلاح ساده فکرکرده بودند؟آیا اصلا استقلال و آزادی یک دانشجوی دانشگاهشان را به عنوان یک انسان و نه دانشجو به رسمیت می‌شناسند؟


براساس قانون اساسی کشور جمهوری اسلامی تفتیش وسائل خصوصی شهروندان تابع این کشور و بازرسی بدنی آنها بدون حکم رسمی مقام قضایی جرم محسوب شده و پیگرد قانونی دارد.


مطمئنم آن روز را هیچ‌کس از ما فراموش نخواهد کرد که چگونه شخصیت تمامی دانشجویان یک دانشگاه به بازی گرفته شد ( بهتر که بگوییم به بازی گرفتند!!). که به خاطر سهل‌انگاری مسئولین دانشگاه، دانشجویان باید بازرسی می‌شدند. راستی مسئول محترم فرهنگی دانشگاه ، آیا دستور بازرسی وسائل کارمندان دانشگاه را هم صادر فرمودید؟ یا که تنها زورتان به ما می‌رسید؟ نکند قیافه ما بیشتر به دزدان سابقه‌دار می‌خورد ؟؟؟ به هر حال باید خدمتتان تبریک بگویم که در حال فعالیت فرهنگی برای دانشجویان سیب‌زمینی مثل ما هستید!! چرا سیب‌زمینی؟ خوب معلوم است دیگر، چون آنقدر خنگ بودیم که تن به این کار کثیف شما دادیم !! باید می‌ایستادیم و نمی‌گذاشتیم وسائل شخصیمان بازرسی کنید ، البته خدا می‌داند معلوم نبود آن‌وقت چه عکس‌العملی نشان می‌دادید؟ لابد به 110 زنگ می‌زدید و درخواست چندین اتوبوس می‌کردید برای دستگیری چندصد دزد سابقه دار در لباس دانشجو ! به هر حال مهم فرهنگ‌سازی بود که ما از شما یاد گرفتیم!

لابدباید گفت: ناز شصتتان با این همه دانشجوی دزد !


امضاء : یکی از همین دانشجوهای دله دزد !

چند لینک:

چقدر راجع به گذشته و حال و سمینار ها و اتفاقات دیگر دانشگاه ها می دانی

دانشگاه: گسیختگی ساختارهای نمادین

گزارش مراسم دفاع از آزادی های آکادمیک

چقدر خیامه شاعر را می شناسی ای خیامی

خیام و تاثیر آن بر چینی ها (از جمله یانگوم)

بهانه اتحاد

بهانه اتحاد
داشتم به اين فكر مي كردم كه چرا بچه هاي خيام خيلي كم به نتيجه مي رسن يا حركتهاي به حق دانشجوييشون خيلي راحت با مشكل مواجه ميشه يا اينكه چرا تشكلها و انجمنها تقريبا به بن بست رسيدن و دچار ركود شدن.

بعد چند سال تو دانشگاه بودن و سر و كله زدن با بچه ها و مسئولين دانشگاه فقط يه جواب به نظرم درست تر مي اومد:

اول نبود آگاهي كافي از قوانين موجود و دوم ترس از لولوي دروغين ساخته دست مافنگي(=مسئول امور فرهنگي).

اين دو تا دشمن مشترك بر خلاف ظاهر سياهشون ، مي تونن يكبار براي هميشه بهانه اتحاد بچه ها باشن اگر همه بخوان كه ديگه از مسئولين حريص دانشگاه بازي نخورن.

آخرين پيشنهاد هم اين كه بگرديد دنبال چيزايي كه اين حضرات قدرت طلب فزوني خواه ازش هراس دارن... مثل معروف كردن دانشگاه خيام از طريق رسانه ها و اينترنت ( منظورم اشاعه شهرت منفي واسه خيامه). تو اين راه بايد قوانينو خوب بدونين تا نشه هيچ رقمه بهتون انگ ناجور زده بشه.



+ نوشته شده توسط اخراجی ها در دوازدهم خرداد 1386 و ساعت 10 | نظرات
اتحاد یا اطهاد!!!
در یک مقایسه دانشگاه خیام بادانشگاه سجاد مشهد دلیل هماهنگی

دانشجویان سجاد را در دو موضوع می توان خلاصه کرد

اول : مشارکت بیشتر دانشجویان در فعالیت های جانبی و حضور پر

رنگتر در نهادهای انتخابی مانند انجمن علمی(نهادعلمی) و انجمن اسلامی (نهاد منتقد و صنفی)

دوم:داشتن یک انجمن علمی واحد است در حقیقت نمایندگان انجمن علمی نمایندگان کل دانشجویان هستند که این امر یکپارچگی و اتحاد را به همراه دارد.

جالبه بدونید مسئولین در ۱۶ آذرماه ۸۴ مجوز برگزاری روز دانشجو را

علی رغم درخواست زودتر انجمن اسلامی به انجمن تازه تاسیس اتو مکانیک داد که تنها هدف این حرکت ایجاد گسست در میان دانشجویان و

از بین بردن اتحاد میان آنها بود

وب سایت موسسه آموزش عالی سجاد مشهد

بدون شرح!

معرفی اخراجیها

معرفی اخراجیها
سلام به همه دوستان خيامي

از امروز اخراجي ها ( يا همون فارغ التحصيل ها ) ي خيام در قالب اين وبلاگ با دانشجوهاي خيامي در ارتباط خواهند بود. اما داستان اين وبلاگ:

دليل اول ايجاد اين وبلاگ: اومديم تجربه ها و قوانين و هر چيزي رو كه به همقطارامون كمك ميكنه تا قد بكشن و حقشون ضايع نشه رو با يه زبون دانشگاهي بهشون منتقل كنيم. نه با كسي پدركشتگي داريم نه جلو گردن كلفتي بعضي ها پا پس مي كشيم.

دليل دوم: يه چند وقتي هست كه مسئول امور فرهنگي (=مافنگي) موسسه آموزش عالي خيام تلاش مي كنه بين قبلي ها و جديديهاي خيام گسست ايجاد كنه كه البته به خاطر نبود انجمن فارغ التحصيلان خيام و ضعيف شدن بقيه تشكلها تا حد زيادي موفق بوده. تا جايي كه بچه هاي فعال قديمي رو به نوعي از دانشگاه اخراج كرده و اجازه نميده اونا با بچه هاي جديد تماس داشته باشن! و از اون طرف هم با برداشتن واحدهاي معارف و آيين و امثالهم به خيال خودش گربه رو دم هجله بكشه و جديديها رو بترسونه! طفلي دست خودش نيس فكر مي كنه الانم دوره دوره ي رضاخانه كه با زور هر كاري خواست بكنه. بگذريم... از اونجا كه اين آقا (؟) كوچكترين دركي از تكنولوژي نداره خواستيم از طريق يه وبلاگ ساده بهش اين پيامو برسونيم كه :" آي داداش پاشو الان هزاره سومه گردنكشي و قلدربازي دوران كودكيتو فراموش كن. يا با ساز جديد برقص يا جمع كن اون كاسه كوزه تو ... كه در غير اين صورت زير دست و پاي بچه هاي هزاره جديد له مي شي."

الغرض، هدفمون اينه كه هر چند روز يه بار يه قصه از قصه هاي قديمي خيامو براتون رو كنيم تا از بالا تا پايين دانشگاه رو بشناسين و بدونين با كي بهتره چطوري برخورد كنين. البته ناگفته نمونه كه تا خودتون نخواين و نرين دنبال قانون و آيين نامه داخلي خيام تغييري هم ايجاد نميشه.

ضمنا اين وبلاگ با نظرات شما زنده مي مونه. مي تونين بدون ذكر نامتون نظراتتونو بذارين تا بقيه ي دوستاتونم بخونن و استفاده كنن. اما براي حفظ حرمت كلمه دانشجو لطفا از الفاظ ركيك و زننده استفاده نكنين. تا مي تونين طنز بنويسين چون تاثيرش عميق تره.

از امروز حداقل هفته اي يه بار خيام نامه رو بخونين.

منتظر نظراتتون هستيم.

امضا: اخراجيها

معرفی اخراجیها

معرفی اخراجیها
سلام به همه دوستان خيامي

از امروز اخراجي ها ( يا همون فارغ التحصيل ها ) ي خيام در قالب اين وبلاگ با دانشجوهاي خيامي در ارتباط خواهند بود. اما داستان اين وبلاگ:

دليل اول ايجاد اين وبلاگ: اومديم تجربه ها و قوانين و هر چيزي رو كه به همقطارامون كمك ميكنه تا قد بكشن و حقشون ضايع نشه رو با يه زبون دانشگاهي بهشون منتقل كنيم. نه با كسي پدركشتگي داريم نه جلو گردن كلفتي بعضي ها پا پس مي كشيم.

دليل دوم: يه چند وقتي هست كه مسئول امور فرهنگي (=مافنگي) موسسه آموزش عالي خيام تلاش مي كنه بين قبلي ها و جديديهاي خيام گسست ايجاد كنه كه البته به خاطر نبود انجمن فارغ التحصيلان خيام و ضعيف شدن بقيه تشكلها تا حد زيادي موفق بوده. تا جايي كه بچه هاي فعال قديمي رو به نوعي از دانشگاه اخراج كرده و اجازه نميده اونا با بچه هاي جديد تماس داشته باشن! و از اون طرف هم با برداشتن واحدهاي معارف و آيين و امثالهم به خيال خودش گربه رو دم هجله بكشه و جديديها رو بترسونه! طفلي دست خودش نيس فكر مي كنه الانم دوره دوره ي رضاخانه كه با زور هر كاري خواست بكنه. بگذريم... از اونجا كه اين آقا (؟) كوچكترين دركي از تكنولوژي نداره خواستيم از طريق يه وبلاگ ساده بهش اين پيامو برسونيم كه :" آي داداش پاشو الان هزاره سومه گردنكشي و قلدربازي دوران كودكيتو فراموش كن. يا با ساز جديد برقص يا جمع كن اون كاسه كوزه تو ... كه در غير اين صورت زير دست و پاي بچه هاي هزاره جديد له مي شي."

الغرض، هدفمون اينه كه هر چند روز يه بار يه قصه از قصه هاي قديمي خيامو براتون رو كنيم تا از بالا تا پايين دانشگاه رو بشناسين و بدونين با كي بهتره چطوري برخورد كنين. البته ناگفته نمونه كه تا خودتون نخواين و نرين دنبال قانون و آيين نامه داخلي خيام تغييري هم ايجاد نميشه.

ضمنا اين وبلاگ با نظرات شما زنده مي مونه. مي تونين بدون ذكر نامتون نظراتتونو بذارين تا بقيه ي دوستاتونم بخونن و استفاده كنن. اما براي حفظ حرمت كلمه دانشجو لطفا از الفاظ ركيك و زننده استفاده نكنين. تا مي تونين طنز بنويسين چون تاثيرش عميق تره.

از امروز حداقل هفته اي يه بار خيام نامه رو بخونين.

منتظر نظراتتون هستيم.

امضا: اخراجيها
سلام به تمام خیامی های عزیز،

این وبلاگ توسط جمعی از فارغ التحصیلان (اخراجی ها) جهت افزایش سطح آگاهی دانشجویان و افزایش میزان همدلی و اتحاد میان آنان طراحی شده است. از خیام برای خیام

ما در اینجا قصد توهین به اشخاص یا گروه های موجود در خیام را نداشته و تنها خواستار ایجاد فضایی بهتر همراه با صمیمیت برای تمام دانشجویان می باشیم.

بدیهی است بدون اطلاع از گذشته نمی توان در آینده گام نهاد، امید است با همکاری همه دانشجویان گسست به وجود آمده میان گذشته و حال خیام از میان رفته و با آگاهی کامل به سوی آینده گام برداریم.



با تشکر





من اگر بر خیزم، تو اگر برخیزی، همه بر می خیزند



من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟